پرش به محتوا

لودویک زامنهوف: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
محتوای حذف‌شده محتوای افزوده‌شده
جز اضافه کردن جمله ای درمورد روز زامنهوف و ارجاع به آن در ویکی پدیا و حذف جمله ای که فاقد منبع بود.
جز ربات: افزودن رده‌های همسنگ
 
(۲۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۱۷ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{لحن}}{{بدون منبع}}{{جعبه زندگینامه
{{لحن}}
{{جعبه زندگینامه
| اندازه جعبه =
| اندازه جعبه =
| عنوان =
| عنوان =
خط ۷: خط ۶:
| اندازه تصویر =
| اندازه تصویر =
| عنوان تصویر =
| عنوان تصویر =
| زادروز = [[۱۵ دسامبر]] [[۱۸۵۹ (میلادی)|۱۸۵۹]]
| زادروز = ۱۵ دسامبر ۱۸۵۹
| زادگاه = [[بیاویستوک]]، [[امپراتوری روسیه]] ([[لهستان]] امروزی)
| زادگاه = [[بیاویستوک]]، [[امپراتوری روسیه]] ([[لهستان]] امروزی)
| تاریخ مرگ = [[۱۴ آوریل]] [[۱۹۱۷ (میلادی)|۱۹۱۷]]
| تاریخ مرگ = [۱۴ آوریل ۱۹۱۷ (۵۸ سال)
| مکان مرگ = [[ورشو]]، لهستان
| مکان مرگ = [[ورشو]]، لهستان
|عرض جغرافیایی محل دفن=
|عرض جغرافیایی محل دفن=
خط ۱۹: خط ۱۸:
| محل زندگی =
| محل زندگی =
| ملیت = لهستانی
| ملیت = لهستانی
| نژاد = ییدی (ییدیش)
| تابعیت = {{flag|Russian Empire}}
| تابعیت = {{flag|Russian Empire}}
| تحصیلات =
| تحصیلات =
خط ۲۸: خط ۲۶:
| نهاد =
| نهاد =
| نماینده =
| نماینده =
| شناخته‌شده برای = ابداع زبان [[زبان اسپرانتو|اسپرانتو]]
| شناخته‌شده برای = ابداع [[زبان اسپرانتو]]
| نقش‌های برجسته =
| نقش‌های برجسته =
| سبک =
| سبک =
خط ۴۵: خط ۴۳:
| مکتب =
| مکتب =
| آثار =
| آثار =
| خویشاوندان سرشناس = [[روزالیا زامنهوف]]، [[کلارا زامنهوف]]، دکتر [[لوئی-کریستف زالنسکی-زامنهوف]]، [[لیدیا زامنهوف]]
| خویشاوندان سرشناس = [[روزالیا زامنهوف]]، [[کلارا زامنهوف]]، [[لوئی-کریستف زالنسکی-زامنهوف]]، [[لیدیا زامنهوف]]
| گفتاورد =
| گفتاورد =
| جوایز =
| جوایز =
خط ۵۴: خط ۵۲:
}}
}}
{{نوار کناری اسپرانتو}}
{{نوار کناری اسپرانتو}}
دکتر '''لودویک لازاروس زامنهوف''' (به [[زبان لاتین|لاتین]]: Ludovicus Lazarus (Lejzer) Zamenhof؛ به [[زبان لهستانی|لهستانی]]: Ludwik Łazarz Zamenhof) (زادهٔ [[۱۵ دسامبر]] [[۱۸۵۹ (میلادی)|۱۸۵۹]] در [[بیاویستوک]]، [[لهستان]] فعلی - درگذشتهٔ [[۱۴ آوریل]] [[۱۹۱۷ (میلادی)|۱۹۱۷]] در [[ورشو]]) آفرینندهٔ [[زبان میانجی جهانی|زبان بین‌المللی]] [[زبان اسپرانتو|اسپرانتو]] در سال [[۱۸۸۷ (میلادی)|۱۸۸۷]] است. این زبان متأثر از زبان [[زبان عبری|عبری]] با گویش [[ییدیش]] است.
'''لودویک لازاروس زامِنهوف''' (به [[زبان لاتین|لاتین]]: Ludovicus Lazarus (Lejzer) Zamenhof؛ به [[زبان لهستانی|لهستانی]]: Ludwik Łazarz Zamenhof) (۱۵ دسامبر ۱۸۵۹ - ۱۴ آوریل ۱۹۱۷) [[پزشک]] لهستانی و آفرینندهٔ [[زبان میانجی جهانی|زبان بین‌المللی]] [[زبان اسپرانتو|اسپرانتو]] در سال ۱۸۸۷ است. این زبان متأثر از [[زبان‌های آلمانی علیا|زبان آلمانی علیا]] با گویش [[ییدیش]] است.
[[یونسکو]] سال [[۱۹۸۶ (میلادی)|۱۹۸۶]] را، به پاس خدمات زامنهوف به بشریت و به خاطر ابداع زبان اسپرانتو، سال «زامنهوف» اعلام کرد.


[[یونسکو]] سال ۱۹۸۶ را، به پاس خدمات زامنهوف به بشریت و به خاطر ابداع زبان اسپرانتو، سال «زامنهوف» اعلام کرد.
[[روز اسپرانتو]]، که مهم ترین روز در تقویم بزرگداشت های زبان اسپرنتو است، و تحت نام های دیگری مانند روز زامنهوف، روز جهانی کتاب اسپرانتو، روز ادبیات اسپرانتو و روز بین المللی فرهنگ اسپرانتو نیز به آن اشاره می شود، درواقع هر ساله در روز 15 دسامبر، یعنی روز تولد دکتر زامنهوف، در سراسر جهان جشن گرفته می شود.


[[روز اسپرانتو]]، که مهم‌ترین روز در تقویم بزرگداشت‌های زبان اسپرنتو است و با نام‌های دیگری مانند روز زامنهوف، روز جهانی کتاب اسپرانتو، روز ادبیات اسپرانتو و روز بین‌المللی [[فرهنگ اسپرانتو]] نیز به آن اشاره می‌شود، در واقع هر ساله در روز ۱۵ دسامبر، یعنی روز تولد زامنهوف، در سراسر جهان جشن گرفته می‌شود.
== مقدمه ==
دکتر لودویک لازاروس زامنهوف (۱۹۱۷–۱۸۵۹)، بدون شک یکی از نوابغ عالم به‌شمار می‌آید. تنها کسی که زبان ابداعیِ او، پس از گذشت بیش از یک قرن، همچنان زنده و پویا مانده‌است و در سرتاسر جهان نهادها، گروه‌ها، مجلات، کتاب‌ها، سایت‌های اینترنتی و فرستنده‌های رادیوئیِ فراوانی درگیر استفاده و توسعه دادن هرچه بیشتر آن هستند. در حالیکه بسیاری از زبان‌های ملیِ جهان با وجود سابقهٔ چند هزار سالهٔ خود هنوز موفق به ارائهٔ نویسنده‌ای نشده‌اند که نامزد جایزهٔ ادبیِ نوبل گردد، زبان اسپرانتو موفق به کسب چنین افتخار بزرگی شده‌است. در سال ۱۹۹۹، ۲۰۰۰ و ۲۰۰۵ میلادی [[ویلیام الد|ویلیام اُلد]]، نویسندهٔ توانای اسکاتلندی به پاس تألیف بیش از پنجاه کتاب به زبان عالمگیری که دکتر زامنهوف خالق آن بود، کاندیدای دریافت جایزهٔ ادبیِ نوبل گردید. از زمان انتشار زبان اسپرانتو، یعنی سال ۱۸۸۷ تا بوقوع پیوستنِ این واقعهٔ ادبیِ بزرگ و بی‌نظیر در جهان، تنها ۱۱۲ سال گذشته بود! این امر خود به‌تنهایی گویای نبوغ بسیار زیاد دکتر زامنهوف نیز می‌باشد، چرا که زبان‌های ابداعیِ فراوانی، چه قبل از پیدائیِ اسپرانتو، و چه پس از آن وجود داشته‌است، که حتی نام اکثریت قریب به‌اتفاق آن‌ها را نیز کسی به یاد ندارد.


== زندگی ==
همان‌طور که در مطالب زیر خواهیم دید، علل موفقیت دکتر زامنهوف و زبانش، تنها طراحیِ دقیق و متفکرانه اسپرانتو نبوده‌است، بلکه دوراندیشی‌ها و از خود گذشتگی‌های زامنهوف نیز در این باره، نقشی کلیدی بر عهده داشته‌است.
لودویک لازاروس زامنهوف در ۱۵ دسامبر سال ۱۸۵۹ در شهر [[بیالیستوک]] در لهستان زاده شد. وی نخستین فرزند مارک و روزالیا زامنهوف بود که تا سال ۱۸۷۹ صاحب ۸ فرزند دیگر نیز شدند: چهار پسر دیگر و چهار دختر که بزرگ‌ترین آن‌ها، سارا، در سن ده‌سالگی، در سال ۱۸۷۰ از دنیا رفت.


== زبان اسپرانتو ==
[[لایب‌نیتز]]، فیلسوف بزرگ آلمانی، سال‌ها پیش از پیدایش زبان اسپرانتو و تولد دکتر زامنهوف، در سال ۱۷۶۸ در مورد عظمت چنین کار سترگی، یعنی طراحیِ زبان جهانی، و مبدعِ آن، چنین پیشگویی کرده بود:
{{نوشتار اصلی|زبان اسپرانتو}}
{{نقل قول بزرگ}}
لودویک لازاروس زامنهوف تنها کسی که زبان ابداعی او، پس از گذشت بیش از یک قرن، همچنان زنده و پویا مانده‌است و در سرتاسر جهان نهادها، گروه‌ها، مجلات، کتاب‌ها، سایت‌های اینترنتی و فرستنده‌های رادیوییِ فراوانی درگیر استفاده و توسعه دادن هرچه بیشتر آن هستند. در حالیکه بسیاری از زبان‌های ملیِ جهان با وجود سابقهٔ چند هزار سالهٔ خود هنوز موفق به ارائهٔ نویسنده‌ای نشده‌اند که نامزد جایزهٔ ادبیِ نوبل گردد، زبان اسپرانتو موفق به کسب شده‌است. در سال ۱۹۹۹، ۲۰۰۰ و ۲۰۰۵ میلادی [[ویلیام الد]]، نویسندهٔ اسکاتلندی به پاس تألیف بیش از پنجاه کتاب به زبان عالَم‌گیری که زامنهوف خالق آن بود، نامزدِ دریافت جایزهٔ ادبی نوبل شد. از زمان انتشار زبان اسپرانتو، یعنی سال ۱۸۸۷ تا رخدادِ این واقعه، تنها ۱۱۲ سال گذشته بود.

من اطمینان دارم که هیچ اختراع دیگری به اهمیتِ ابداع زبان جهانی نیست و هیچ نوآوریِ دیگری موفق نخواهد شد که نام مبدع خود را همانند نام آفرینندهٔ زبان جهانی، جاودانه سازد.<ref>در مورد نظرات لایب‌نیتز در بارهٔ زبان جهانی و نقش بسیار مهمی که خود او در روند تکاملیِ زبان‌های ابداعی داشته‌است، می‌توانید پیوست‌های شمارهٔ ۱ و ۲ کتاب [[پدیدهٔ اسپرانتو]] را مطالعه کنید.</ref>
{{پایان نقل قول بزرگ}}

در واقع نیز، این پیشگوئیِ پُرحکمتِ لایب‌نیتز کاملاً درست از آب درآمد. چراکه به گواه تعداد بسیار زیادی از فرهیختگان، نویسنده‌ها و مورخین، عظمت والای دکتر زامنهوف غیرقابل انکار است. تاکنون نویسندگان بزرگی دست به نگارش در مورد زندگیِ دکتر زامنهوف و موفق‌ترین ابداع او، زبان اسپرانتو، زده‌اند که نوشتهٔ زیر نیز، بر اساس تألیفات چند تن از ایشان تهیه شده‌است.<ref>تنها در کاتالوگِ کتاب‌های قابل ابتیاع از سرویسِ کتاب (Libro-servo) سازمان جهانیِ اسپرانتو (UEA)، در سال 2001 میلادی 24 کتاب در مورد زندگی‌نامهٔ دکتر زامنهوف به زبان‌های گوناگونی مثل اسپانیایی، انگلیسی، فرانسوی، اسپرانتو، … وجود داشته‌است:
Esperanto-Katalogo 2001, Libroservo de UEA, Rotterdam: UEA, 2001, 192p. , p.137-8.
در نگارش مطالب این نوشتار از منابع زیر استفاده شده‌است:
THIEN, Henk. La Vivo de D-ro L.L. Zamenhof en Bildoj, Nederlando: 1984, 128 p.
DREZEN, Ernest. Zamenhof, Francio: SAT, 1926; Osaka Pirato, 1970 (fotorepreso), 49p.
متن کامل این کتاب از اینترنت نیز قابل پیاده‌سازی و مطالعه است.
PRIVAT, Edmond. Vivo de Zamenhof, Orelia: The Esperanto Publ. Co. , 1977 (repr. 5a eld.), 133p.
متن کامل کتاب فوق نیز که یکی از آثار کلاسیک ادبیات اسپرانتو به قلم شیوای دکتر پریوا، اهل سوئیس، محسوب می‌شود، از اینترنت، به‌صورت رایگان، قابل پیاده‌سازی و مطالعه است.
FIGHIERA, Carlo Gian. Zamenhof kaj la Movado, Esperanto revuo, citita en: AULD, W. Paŝoj al Plena Posedo, (4a eld.) Bruxelles/Praha: Heroldo de Esperanto/Ĉeĥa Esperanto-Asocio, 1974, 240p. , p.90-96. (7a eld. : Pisa: Edistudio, 1999, 228p.)
FORSTER, Peter G. The Esperanto Movement, The Hague/Paris/New York: Mouton Publishers, 1982, 414 p.</ref>


علل موفقیت زامنهوف و زبانش، تنها طراحی دقیق و متفکرانه اسپرانتو نبوده‌است، بلکه دوراندیشی‌ها و از خود گذشتگی‌های زامنهوف نیز در این‌باره، نقشی کلیدی بر عهده داشته‌است.
== پیدایشِ انگیزه از دوران کودکی و نوجوانی ==
لودویک لازاروس زامنهوف در ۱۵ دسامبر سال ۱۸۵۹ در شهر بیالیستوکِ (Bialistoko/Bialystok) لهستان چشم به‌دنیا گشود. وی نخستین فرزند مارک و روزالیا زامنهوف بود که تا سال ۱۸۷۹ صاحب ۸ فرزند دیگر نیز شدند: چهار پسر دیگر و چهار دختر که بزرگترین آن‌ها، سارا، در سن ده‌سالگی، در سال ۱۸۷۰ از دنیا رفت.


=== پیدایش انگیزه از دوران کودکی و نوجوانی ===
لودویک هنوز سیزده سال بیش نداشت که در میدان بزرگ شهرش، شاهد مشکلات ناشی از اختلاف زبان‌ها و عوارض ناخواستهٔ آن شده بود. سکنهٔ این شهر دارای چهار زبان مختلف بودند: لهستانی، آلمانی، عبری و روسی. وی از همان زمان به فکر [[زبان مشترک جهانی|زبانی مشترک]] برای کل بشریت افتاد. از آن‌جا که در آن دوران، لهستان تحت سلطهٔ روسیهٔ تزاری قرار داشت، روس‌ها از آموزش زبان لهستانی در مدارس جلوگیری می‌کردند. در سنین کودکی زامنهوف بود که انقلاب مهم لهستان (۱۸۶۵–۱۸۶۳) توسط قوای روسیه به طرز ظالمانه‌ای سرکوب شده بود.
زامنهوف هنوز سیزده سال بیش نداشت که در میدان بزرگ شهرش، شاهد مشکلات ناشی از اختلاف زبان‌ها و عوارض ناخواستهٔ آن شده بود. ساکنانِ این شهر چهار زبان مختلف داشتند: لهستانی، آلمانی، [[زبان عبری|عبری]] و روسی. وی از همان زمان به فکر [[زبان مشترک جهانی|زبانی مشترک]] برای کل بشریت افتاد. از آن‌جا که در آن دوران، لهستان تحت سلطهٔ [[روسیه تزاری|روسیهٔ تزاری]] قرار داشت، روس‌ها از آموزش زبان لهستانی در مدارس جلوگیری می‌کردند. در سنین کودکی زامنهوف بود که انقلاب لهستان (۱۸۶۵–۱۸۶۳) به‌دستِ قوای روسیه سرکوب شده‌بود.{{مدرک|date=مه ۲۰۲۱}}


نمایشنامه‌ای که لودویک در سنِ ده‌سالگی نوشته‌است به‌خوبی نشان‌گر تأثیر عمیقی است که او از محیط خود، شهر چهازبانهٔ بیالیستوک، و داستانی که در تورات آمده، پذیرفته‌است. بنابر داستان بُرجِ بابِل، «بر روی تمامیِ زمین، یک زبان و یک طریقهٔ صحبت کردن وجود داشت» و زمانی که گروهی خواستند برجی مرتفع بنا نهند که «بلندای آن به آسمان برسد» برای جلوگیریِ از این کار، در زبان ایشان اختلالی ایجاد گردید و چون دیگر قادر به ارتباط برقرار ساختن با یک‌دیگر نبودند، ساختن برج بابل نیز متوقف گشت. در حال حاضر نیز اصطلاح «بُرج بابِل» برای جایی به‌کار می‌رود که به‌خاطر اختلاف زبان‌ها، ایجاد ارتباط با اِشکال روبرو است. لودویک در نمایشنامهٔ تراژیک خود که بر اساس داستان بُرج بابل و در پنج پرده نگاشته‌است، محل وقوع داستانش را شهر بیالیستوک انتخاب می‌کند!
نمایشنامه‌ای که زامنهوف در سن ده‌سالگی نوشته‌است به‌خوبی نشانگر تأثیر عمیقی است که او از محیط خود، شهر چهازبانهٔ بیالیستوک و داستانی که در [[تورات]] آمده، پذیرفته‌است. بنابر داستان برج بابل، بر روی تمامیِ زمین، یک زبان و یک طریقهٔ صحبت کردن وجود داشت و زمانی که گروهی خواستند برجی مرتفع بنا نهند که بلندای آن به آسمان برسد برای جلوگیری از این کار، در زبان ایشان اختلالی ایجاد گردید و چون دیگر قادر به ارتباط برقرار ساختن با یک‌دیگر نبودند، ساختن برج بابل نیز متوقف گشت. در حال حاضر نیز اصطلاح «برج بابل» برای جایی به‌کار می‌رود که به‌خاطر اختلاف زبان‌ها، ایجاد ارتباط با اشکال روبرو است. لودویک در نمایشنامهٔ تراژیک خود که بر اساس داستان برج بابل و در پنج پرده نگاشته‌است، محل وقوع داستانش را شهر [[بیاویستوک|بیالیستوک]] انتخاب می‌کند.


برادر لودویک، لِئون در بارهٔ او در کتاب خود، به‌نامِ «(فرازهایی) از زندگی‌نامهٔ ل. زامنهوف» می‌نویسد:
برادر زامنهوف، لئون دربارهٔ او در کتاب خود، به نام «فرازهایی از زندگی‌نامهٔ ل. زامنهوف» می‌نویسد:
{{نقل قول بزرگ}}
{{نقل قول بزرگ}}


درطول سال‌های دبیرستان به مسائل اجتماعی علاقه‌مند گردید. از اوان جوانی در رؤیای حل این‌گونه مشکلات بود ولی مسئله‌ای که بیش از هر مشکل دیگری توجهِ او را به خود جلب می‌کرد، یافتن راه‌حلی برای مشکل روابط متقابل بین ملیت‌های مختلف بود. همین مسئله بود که او را به سوی آفرینش زبانی بی‌طرف و بین‌المللی ترغیب کرد.<ref>Zamenhof, Leon. El Biografio de L. Zamenhof, citita en:
درطول سال‌های دبیرستان به مسائل اجتماعی علاقه‌مند گردید. از اوان جوانی در رؤیای حل این‌گونه مشکلات بود ولی مسئله‌ای که بیش از هر مشکل دیگری توجه او را به خود جلب می‌کرد، یافتن راه‌حلی برای مشکل روابط متقابل بین ملیت‌های مختلف بود. همین مسئله بود که او را به سوی آفرینش زبانی بی‌طرف و بین‌المللی ترغیب کرد.<ref>Zamenhof, Leon. El Biografio de L. Zamenhof, citita en:
DREZEN, Ernest. Zamenhof, Francio: SAT, 1926; Osaka: Pirato, 1970 (fotorepreso), 49p. , p.5-6.</ref>
DREZEN, Ernest. Zamenhof, Francio: SAT, 1926; Osaka: Pirato, 1970 (fotorepreso), 49p. , p.5-6.</ref>
{{پایان نقل قول بزرگ}}
{{پایان نقل قول بزرگ}}


لودویک سیزده‌ساله بود که خانواده‌اش به شهر [[ورشو]] نقل مکان کردند. در ورشو بود که وی تفکر در بارهٔ اینکه کدام زبان می‌تواند به‌عنوان زبان مشترک تمامیِ انسان‌ها مورد استفاده قرار بگیرد، را شروع کرد. وی ابتدا به زبان‌های یونانی و لاتین علاقه‌مند شد، اما در عمل، دریافت که فراگیریِ این زبان‌ها بسیار مشکل است. از طرف دیگر این موضوع نیز برای وی مشهود بود که هیچ ملتی حاضر به پذیرفتن زبان ملتی دیگر، به عنوان زبان مشترک جهانی، نخواهد شد. بنابراین به فکر ایجاد یک زبان فراساخته افتاد.
زامنهوف سیزده‌ساله بود که خانواده‌اش به شهر [[ورشو]] نقل مکان کردند. در ورشو بود که وی تفکر دربارهٔ اینکه کدام زبان می‌تواند به‌عنوان زبان مشترک تمامیِ انسان‌ها مورد استفاده قرار بگیرد، را شروع کرد. وی ابتدا به زبان‌های یونانی و لاتین علاقه‌مند شد، اما در عمل، دریافت که فراگیریِ این زبان‌ها بسیار مشکل است. از طرف دیگر این موضوع نیز برای وی مشهود بود که هیچ ملتی حاضر به پذیرفتن زبان ملتی دیگر، به عنوان زبان مشترک جهانی، نخواهد شد؛ بنابراین به فکر ایجاد یک زبان فراساخته افتاد.


=== شروع آفرینش زبان بین‌المللی ===
== نقش پدر و مادر و محیطِ زندگی ==
[[پرونده:Ludwik Zamenhof speaking.ogg|بندانگشتی|فیلمی کوتاه از سخنرانی زامنهوف در [[کنگره جهانی اسپرانتو|کنگرهٔ جهانی اسپرانتو]] در بارسلون، ۱۹۰۹]]
سه عنصر اصلیِ شکل‌دهنده به نبوغ زامنهوف عبارت‌است از: مغز متفکر پدرش، [[مارک زامنهوف]]، قلب رئوف مادرش، [[روزالیا زامنهوف]]، و تأثیرات شهری که در آن زندگی می‌کرد ([[بیالیستوک]]) و باعث انگیزه بخشیدن به کار و ایدهٔ او در مورد حل مشکل زبان گشت. پدر لودویک مردی خردمند و سخت‌گیر بود که در مورد رؤیاپروری، شکاک ولی در زمینهٔ کار و کوشش، بسیار پی‌گیر و فعال بود. مادر لودویک از طبیعتی فرشته سان و مهربان برخوردار بود. او بسیار خوش‌قلب، بااحساس و از هرجهت متواضع و فروتن بود و وجود خود را، از صمیم قلب، وقف فرزندان و انجام امور منزل کرده بود. وی هرچند به درایت و عدالت همسرش اعتقاد داشت، ولی در مورد تنبیه فرزندان، سعی در تلطیف داوری‌های او می‌کرد. البته این‌گونه تنبیه‌ها هیچ‌گاه متوجه لودویک، فرزند ارشد خانواده نبود، چرا که همهٔ اهل خانواده، از جمله پدر، احترام ویژه‌ای برای او قائل بودند به گونه‌ای که انگار شخصی بزرگ و بالغ است. لودویک پسری خردمند، فکور، اهل مطالعه و تحقیق، آرام و کمی هم لجوج بود اما، همواره سعی‌اش در این بود که باعث آزار کسی نگردد.
در شانزده‌سالگی، هنگامی که زامنهوف شروع به فراگیری زبان انگلیسی کرد، متوجه شد که [[دستور زبان انگلیسی]] از بسیاری جهات نسبت به زبان‌های روسی، فرانسوی، آلمانی یا لهستانی، تا حدود قابل توجهی آسان‌تر است؛ بنابراین او به این نتیجه رسید که ساختن زبانی که دارای دستور زبانی حتی به‌مراتب آسان‌تر از زبان انگلیسی باشد، نیز می‌تواند ممکن شود. او هم‌چنین به این موضوع پی برد که [[واژگان]] چنین زبانی را می‌توان از کلمات مشترک در بین زبان‌های گوناگون اتخاذ کرد. زامنهوف شروع به ساختن زبان ابداعی‌اش کرد و دریافت که با بهره‌گیری از [[وند]]ها ([[پیشوند]]ها و [[پسوند]]ها) می‌توان تعداد واژه‌هایی را که باید به حافظه سپرده شود، به‌اندازهٔ قابل توجهی کاهش داد.


در نوزده‌سالگی، شکل اولیهٔ زبان لودویک آماده شده بود. او نام آن را Lingwe Uniwersala (به‌معنی «زبان جهانی») گذاشته بود. او تولد این زبان جدید را در خانهٔ پدری همراه با دوستان دبیرستانی‌اش جشن گرفت. در این جشن، این شعر نیز که به زبان جدید سروده شده بود و به‌وضوح انگیزهٔ زامنهوف را برای خلق زبان بین‌المللی نشان می‌دهد، خوانده شد:
لودویک که از مادرش خوش‌قلبی و بااحساس بودن را به ارث بُرده بود، او را به سانِ فرشته‌ای الهی مورد ستایش قرار می‌داد. در طول مریضی‌های مادرش، که کم هم اتفاق نمی‌افتاد، با مهربانیِ تمام از او پرستاری می‌کرد، و خواسته‌های مادرش را، قبل از آن‌که او مجال بیان‌اش را بیابد، انجام می‌داد. عشق فراوان و متقابل بین مادر و فرزند در مورد بسیاری از نوابغ دنیا مشاهده می‌شود، به‌عنوان مثال، [[الکساندر پوپ]] (۱۷۴۴–۱۶۸۸)، شاعر برجستهٔ انگلیسی، [[آلفرد دو موسه]] (۱۸۵۷–۱۸۱۰)، شاعر، داستان‌نویس و نمایشنامه‌نویس مشهور فرانسه و [[آلفونس دو لامارتین]] (۱۸۶۹–۱۷۹۰)، شاعر بزرگ فرانسوی، مادر خود را در حد پرستش دوست داشتند و در وجود خود، دِینِ فراوانی نسبت به ایشان احساس می‌کردند. در مورد لودویک زامنهوف نیز همین‌طور بود. این، شخصِ روزالیا، مادر او، بود که سبب ایدئالیست (آرمانگرا) شدن او گشت و انسان‌دوستی را از اصول اولیه در زندگانیِ او قرار داد. مادری که با اعتماد و اعتقاد صددرصد به او و توانائی‌های او، باعث پیدائیِ نیرو و اعتماد به نفس در او گشت. این باور و ایمانِ مادر او بود که همهٔ انسان‌ها برادر و خواهر یکدیگرند و در پیشگاه پروردگار یک‌سان هستند، که به زامنهوف نیز منتقل گردید و انگیزه‌ای شد تا در راه تعالی هرچه بیشتر نوع بشر بکوشد.

پدر لودویک مردی بسیار منطقی و فهیم بود و همیشه سعی داشت تا او را از دنیای رؤیاها و آمال و آرمان‌هایش به جهان واقعی و موجود باز فراخواند. البته محیط زندگی لودویک جوان نیز، شهر بیالیستوک، به‌خوبیِ تمام، واقعیت‌های تلخ و ناخوشایند را فراروی او قرار می‌داد: درگیری‌های کوچک و بزرگ بین اقوام مختلفِ ساکن در شهر، باعث این آگاهیِ – شاید ناخودآگاه – شده بود که در این شهر، فقط لهستانی‌ها، روس‌ها، یهودی‌ها و آلمانی‌ها زندگی می‌کنند، نه انسان‌ها!

در مدرسه، لودویک استعداد و ذوق خارق‌العاده‌ای از خود نشان داد به‌خصوص در زمینهٔ انشاء و نگارش. همیشه مورد تحسین معلمین‌اش بود. دوستانش او را «بارون» (نجیب‌زاده) می‌نامیدند، چرا که وضع برخورد او را، آرام و با وقار، و منش او را بسیار مؤدبانه می‌یافتند. با وجود این، او، چه در مدرسه و چه در منزل، هیچ‌گاه خود را به‌عنوان فردی برتر یا شخصی بیش از حد جدی، نشان نمی‌داد. وی هرچند دارای جُثه‌ای نحیف بود و کلاً از نظر بدنی، فردی ضعیف محسوب می‌شد، اما از شادمانی و نشاط ویژه‌ای برخوردار بود و موتور اصلی در ترتیب دادن جشن‌ها و گُلگشت‌ها به‌حساب می‌آمد. به‌همین سبب مورد توجه و علاقهٔ ویژهٔ همکلاسی‌ها و برادران و خواهران خود بود.

== شروع آفرینش زبان بین‌المللی ==
[[پرونده:Ludwik Zamenhof speaking.ogg|بندانگشتی|بندانگشتی|فیلمی کوتاه از سخنرانی پروفسور زامنهوف در [[کنگره جهانی اسپرانتو|کنگرهٔ جهانیِ اسپرانتو]] در بارسلون، ۱۹۰۹]]
در شانزده‌سالگی، هنگامی که لودویک شروع به فراگیریِ زبان انگلیسی کرد، متوجه شد که [[دستور زبان انگلیسی]] از بسیاری جهات نسبت به زبان‌های روسی، فرانسوی، آلمانی یا لهستانی، تا حدود قابل توجهی آسان‌تر است؛ بنابراین، او به این نتیجه رسید که ساختن زبانی که دارای دستور زبانی حتی به‌مراتب آسان‌تر از زبان انگلیسی باشد، نیز می‌تواند ممکن شود. او هم‌چنین به این موضوع پی برد که [[واژگان]] چنین زبانی را می‌توان از کلمات مشترک در بین زبان‌های گوناگون اتخاذ کرد. لودویک شروع به ساختن زبان ابداعی‌اش کرد و دریافت که با بهره‌گیری از [[وند]]ها ([[پیشوند]]ها و [[پسوند]]ها) می‌توان تعداد واژه‌هایی را که باید به حافظه سپرده شود، به‌اندازهٔ قابل توجهی کاهش داد.

در نوزده‌سالگی، شکل اولیهٔ زبان لودویک آماده شده بود. او نام آن را Lingwe Uniwersala (به‌معنی «زبان جهانی») گذاشته بود. او تولد این زبان جدید را در خانهٔ پدری همراه با رفقای دبیرستانی‌اش جشن گرفت. در این جشن، این شعر نیز که به زبان جدید سروده شده بود و به‌وضوح انگیزهٔ زامنهوف را برای خلق زبان بین‌المللی نشان می‌دهد، خوانده شد:


{{چپ‌چین}}
{{چپ‌چین}}
خط ۱۱۹: خط ۹۴:
{{پایان چپ‌چین}}
{{پایان چپ‌چین}}


خصومتِ بینِ ملت‌ها{{سخ}}
خصومت بین ملت‌ها{{سخ}}
هنگام آن است که فروریزد، فروریزد!{{سخ}}
هنگام آن است که فروریزد، فروریزد!{{سخ}}
کلّ بشریت به سوی خانواده‌ای یگانه{{سخ}}
کلّ بشریت به سوی خانواده‌ای یگانه{{سخ}}
باید خود را وحدت بخشد.
باید خود را وحدت بخشد.


== تحصیلات در مسکو ==
=== تحصیلات در مسکو ===
یک سال پس از این واقعه، لودویکِ جوان برای تحصیل در رشتهٔ طب، راهیِ [[مسکو]] شد. پدرش که فکر می‌کرد پرداختن به زبان بین‌المللی، وقتی برای تحصیلِ جدیِ لودویک باقی نخواهد گذاشت، از او قول گرفت که کار بر روی زبان‌اش را به‌طور موقت، تا پس از اتمام دانشگاه، قطع کند. دست‌نویس‌های «زبان جهانی» نیز تا بازگشت لودویک از مسکو، تحویل پدر شد. منتها لودویک مجبور شد دو سال بعد، یعنی قبل از اتمام دانشکده، و پیش از موعد، به خانه بازگردد. بازگشت او از طرفی به‌دلیل عدم توانائیِ مالیِ کافیِ پدرش بود که حال باید خرج تحصیل چندین برادر و خواهر دیگر لودویک را هم تقبل می‌کرد و از طرف دیگر، در مسکو هم لودویک موفق به کسب درآمدی که پاسخ‌گوی احتیاجات‌اش باشد، نشده بود.
یک سال پس از این واقعه، زامنهوف برای تحصیل در رشتهٔ پزشکی، راهی [[مسکو]] شد. پدرش که فکر می‌کرد پرداختن به زبان بین‌المللی، وقتی برای تحصیل جدی زامنهوف باقی نخواهد گذاشت، از او قول گرفت که کار بر روی زبان‌اش را به‌طور موقت تا پس از اتمام دانشگاه قطع کند. دست‌نویس‌های «زبان جهانی» نیز تا بازگشت لودویک از مسکو، تحویل پدر شد. لودویک مجبور شد دو سال بعد، یعنی قبل از اتمام دانشکده و پیش از موعد به خانه بازگردد. بازگشت او از طرفی به‌دلیل ناتوانی مالی پدرش بود که حال باید خرج تحصیل چندین برادر و خواهر دیگر لودویک را هم تقبل می‌کرد و از طرف دیگر، در مسکو هم لودویک موفق به کسب درآمدی که پاسخ‌گوی نیازهایش باشد، نشده بود.


== بازگشت به لهستان ==
=== بازگشت به لهستان ===
پس از رجعت به خانه، لودویک دریافت که پدرش در غیاب او تمامیِ دست‌نوشته‌های او را در مورد «زبان جهانی» به آتش کشیده و از بین برده‌است. اما، پایداری و حافظهٔ لودویک، و کسب اجازه از پدر درمورد کار مجدد بر روی زبان‌اش، باعث شد که وی به‌زودی دوباره مشغول پروژهٔ زبان بین‌المللی اش گردد. این‌بار، قرار شد که تا قبل از اتمام تحصیلات، در مورد زبانِ جدید با کسی صحبت نکند و آن را منتشر نیز نسازد. حال، نام زبان او به Lingvo Universala تغییر شکل داده بود، چرا که وی حرف W را از زبانش حذف کرده بود و تغییرات مهمی را نیز در آن ایجاد کرده بود. به‌این ترتیب وی در سال‌هایی که مشغول به ادامهٔ تحصیل در رشتهٔ پزشکی در ورشو بود، بر روی زبان بین‌المللی اش نیز کار می‌کرد، به‌طوری‌که این زبان قبل از اتمام دانشکده، شکل تقریبیِ زبان اسپرانتوی کنونی را به‌خود گرفته بود.
پس از بازگشت به خانه، زامنهوف دریافت که پدرش در غیاب او تمامیِ دست‌نوشته‌های او در مورد «زبان جهانی» به آتش کشیده و از بین برده‌است؛ اما پایداری و حافظهٔ لودویک و کسب اجازه از پدر در مورد کار مجدد بر روی زبانش، باعث شد که وی به‌زودی دوباره مشغول پروژهٔ زبان بین‌المللی‌اش گردد. این‌بار قرار شد که تا قبل از اتمام تحصیلات، در مورد زبان جدید با کسی صحبت نکند و آن را منتشر نیز نسازد. حال، نام زبان او به Lingvo Universala تغییر شکل داده بود، چرا که وی حرف W را از زبانش حذف کرده بود و تغییرات مهمی را نیز در آن ایجاد کرده بود. به‌این ترتیب وی در سال‌هایی که مشغول به ادامهٔ تحصیل در [[پزشکی|رشتهٔ پزشکی]] در ورشو بود، بر روی زبان بین‌المللی‌اش نیز کار می‌کرد، به‌طوری‌که این زبان قبل از اتمام دانشکده، شکل تقریبی زبان اسپرانتوی کنونی را به‌خود گرفته بود.


== کار بی‌وقفه برای بهبود زبان ==
=== کار بی‌وقفه برای بهبود زبان ===
از این تاریخ به بعد، زامنهوف به‌مدت شش سال، هرروز برای بهبود بخشیدن و آزمایش زبان‌اش در عمل، کار کرد. از جمله، دست به ترجمهٔ آثار نویسندگان معروف کشورهای گوناگون زد و آثاری را نیز مستقیماً و به‌صورت اصیل به زبان جدید نگاشت. او مطالب نوشته شده را با صدای بلند برای خود می‌خواند تا ببیند که در عمل چگونه به‌نظر می‌آید. بسیاری از اَشکالی که در تئوری به‌نظرش خوب آمده‌بود، در عمل ثابت شد که نامناسب است. در کاربردِ عملی، بعضی از واژه‌ها، ثقیل و برخی ناخوش آهنگ از آب درمی‌آمد. لودویک که با موسیقی و شعر آشنایی داشت و پیانو نیز می‌نواخت، گوش حساسی برای تشخیص این‌گونه ویژگی‌های موسیقایی و آواشناسیِ زبان‌اش داشت:
از این تاریخ به بعد، زامنهوف به‌مدت شش سال، هرروز برای بهبود بخشیدن و آزمایش زبانش در عمل، کار کرد؛ از جمله، دست به ترجمهٔ آثار نویسندگان معروف کشورهای گوناگون زد و آثاری را نیز مستقیماً و به‌صورت اصیل به زبان جدید نگاشت. او مطالب نوشته شده را با صدای بلند برای خود می‌خواند تا ببیند که در عمل چگونه به‌نظر می‌آید. بسیاری از اَشکالی که در تئوری به‌نظرش خوب آمده‌بود، در عمل ثابت شد که نامناسب است. در کاربرد عملی، بعضی از واژه‌ها، ثقیل و برخی بدآهنگ از آب درمی‌آمد. لودویک که با موسیقی و شعر آشنایی داشت و پیانو نیز می‌نواخت، گوش حساسی برای تشخیص این‌گونه ویژگی‌های موسیقایی و آواشناسیِ زبان‌اش داشت:
{{نقل قول بزرگ}}
{{نقل قول بزرگ}}
مجبور بودم بسیاری از واژگان را کوتاه کنم، جایگزین کنم، بهبود بخشم یا حتی از اساس تغییر دهم… برخی از اَشکالی که به‌نظرم باعث غنای زبان می‌گشت، در عمل معلوم شد که مواردی غیرضروری و اضافی است، به‌عنوان مثال، به‌همین ترتیب، چند پسوند را از زبان حذف کردم.<ref>نقل از نامه‌ای از زامنهوف به نیکولای آ. بورُوکو (Nikolaj A. Borovko) که در کتاب زندگیِ زامنهوف نگاشتهٔ دکتر ادمون پریوا نیز آورده شده‌است. این نامهٔ تاریخی را زامنهوف در سال 1895 به زبان روسی نگاشته‌است. ترجمهٔ اسپرانتوی این نامه، توسط ولادیمیر گارنِت (Vladimir Garnet)، در اینترنت نیز قابل دسترس است.</ref>
مجبور بودم بسیاری از واژگان را کوتاه کنم، جایگزین کنم، بهبود بخشم یا حتی از اساس تغییر دهم… برخی از اَشکالی که به‌نظرم باعث غنای زبان می‌گشت، در عمل معلوم شد که مواردی غیرضروری و اضافی است، به‌عنوان مثال، به‌همین ترتیب، چند پسوند را از زبان حذف کردم.<ref>نقل از نامه‌ای از زامنهوف به نیکولای آ. بورُوکو (Nikolaj A. Borovko) که در کتاب زندگیِ زامنهوف نگاشتهٔ ادمون پریوا نیز آورده شده‌است. این نامهٔ تاریخی را زامنهوف در سال 1895 به زبان روسی نگاشته‌است. ترجمهٔ اسپرانتوی این نامه، توسط ولادیمیر گارنِت (Vladimir Garnet)، در اینترنت نیز قابل دسترس است.</ref>
{{پایان نقل قول بزرگ}}
{{پایان نقل قول بزرگ}}


خود زامنهوف در مورد این مدت شش‌ساله چنین می‌نویسد:
خود زامنهوف در مورد این مدت شش‌ساله چنین می‌نویسد:
{{نقل قول بزرگ}}
{{نقل قول بزرگ}}
هرچند در سال ۱۸۷۸ به‌نظرم رسیده بود که دیگر زبان‌ام کاملاً آماده است، به‌مدت شش سال دیگر برای تکمیل و بهبود این زبان کار کردم.<ref>نقل از نامه‌ای از زامنهوف به بورُوکو (Borovko) که در کتاب زامنهوف نگاشتهٔ درِزِن، ص. 30 نیز آمده‌است. به یادداشت پیشین نگاه کنید.</ref>
هرچند در سال ۱۸۷۸ به‌نظرم رسیده بود که دیگر زبان‌ام کاملاً آماده است، شش سال دیگر برای تکمیل و بهبود این زبان کار کردم.<ref>نقل از نامه‌ای از زامنهوف به بورُوکو (Borovko) که در کتاب زامنهوف نگاشتهٔ درِزِن، ص. 30 نیز آمده‌است. به یادداشت پیشین نگاه کنید.</ref>
{{پایان نقل قول بزرگ}}
{{پایان نقل قول بزرگ}}


=== پایان تحصیلات ===
این پایداری و کوشش مداوم، کمک شایان توجهی به نحوهٔ پیشرفت کار و موفقیتِ نهائیِ زامنهوف کرد. او مانند [[یوهان مارتین اشله‌یر|مارتین شله‌یر]]، مؤلف زبان [[ولاپوک]]، با عجله و شتاب کار نکرد. شله‌یر طرح کلیِ زبان‌اش را در طول یک شب‌بیداری، و آماده‌سازیِ آن را در عرض چندماه بانجام رسانده‌بود!<ref>KNIELE, R. Das erste Jahrzehnt des Weltsprachehe Volapük, Ueberlinger B. 1889, p.4, citita en DREZEN, Ernest. Zamenhof, Francio: SAT, 1926; Osaka: Pirato, 1970 (fotorepreso), 49p, p.30, citita el eLibro, aranĝita de Franko Luin, Svedio: Inko, dec. 2000: El elibrejo en interreto.</ref> در عرصهٔ آفرینش زبان‌های ابداعی، تنها دو نفر دیگر را می‌توان نام بُرد که مانند زامنهوف با صبر و پشتکار و در طول مدتی مدید، برای تهیهٔ زبان خود تلاش به‌عمل آورده‌اند. اول [[سودر]] (Jean-François Sudre),<ref>SUDRE, J. Langue Musicale Universelle, Paris, 1866.</ref> مؤلف زبان موسیقائیِ [[سل ر سل|سُل رِ سُل]] است که از سال ۱۸۱۷ تا ۱۸۶۲ به‌طور خستگی‌ناپذیری بر روی پروژه‌اش کار کرد و سپس [[لته‌لی‌یر|لِته‌لی‌یِر]] (LETELLIER, C.L.A) است که در بین سالهای ۱۸۵۲ و ۱۸۸۶ چهار مجلد قطور در بارهٔ زبان‌اش تألیف کرد.<ref>LETELLIER, C.L.A. Course Complet de Langue Universelle, Caen, 1852-4, 4 Vol. :
در ژانویهٔ سال ۱۸۸۵ لودویک دانشکده را به پایان رساند و به شهر کوچک وِی‌سِه‌یِه (Vejseje)، که فانی (Fani) بزرگ‌ترین خواهرش به‌همراه شوهر داروخانه‌دار و مریضش زندگی می‌کرد، رفت و در همان‌جا بود که جزوهٔ زبان اسپرانتو آمادهٔ چاپ گردید، ولی تا دو سال بعد، لودویک موفق به یافتن ناشری که حاضر شود روی کتاب او سرمایه‌گذاری کند، نشد. حرفهٔ پزشکی در این شهر کوچک، درآمد چندانی برایش نداشت، چرا که بیش‌ترِ ساکنان این شهر کوچک کشاورزانی بودند که توانِ مالی خوبی نداشتند. در همین‌جا بود که زامنهوف دریافت که تابِ دیدن بیمارانی را که با مرگ دست و پنجه نرم می‌کردند، ندارد و از این رو تصمیم گرفت در رشتهٔ [[چشم‌پزشکی]] تحصیل کند؛ بنابراین در ماه مه سال ۱۸۸۵ نزد خانواده‌اش در ورشو بازگشت و تا ماه نوامبر در این رشته تحصیل کرد. سپس برای کار در رشتهٔ چشم‌پزشکی به شهر پلوک رهسپار شد ولی در آنجا نیز درآمدی کافی برای او وجود نداشت و بدین سبب در ماه مه سال ۱۸۸۶ راهیِ وین شد تا تحصیلاتش را در رشتهٔ چشم‌پزشکی تمام کند. در نوامبر همان سال به ورشو بازگشت و یک درمانگاهِ [[چشم‌پزشکی]] در همان خیابانی که خانواده‌اش ساکن بودند، افتتاح کرد.
volume 1: Grammaire, 2nd edn 1861 (56+372 p.)
volume 2: Radicaux (13+466 p.)
volume 3: Applications aux sciences (515+ p.)
volume 4: Applications aux lettres, 1855 (539+ p.)</ref>


در سال ۱۸۸۶ با [[کلارا زامنهوف|کلارا زیلبرنیک]] آشنا شد. پس از نامزدی ایشان، پدر کلارا، الکساندر زیلبرنیک، که مانند پدر زامنهوف دارای ۹ فرزند بود، هزینهٔ چاپ نخستین جزوهٔ معرفی زبان اسپرانتو را با نام [[اونوآ لیبرو|کتاب اول]] (Unua Libro) که به [[زبان روسی]] نگاشته شده بود تقبل کرد و به این ترتیب زبان اسپرانتو برای اولین بار در سال ۱۸۸۷ منتشر گشت. به‌عبارت دیگر، کلارا، همسر زامنهوف، کل جهیزیه‌اش را با دست و دلبازیِ تمام برای انتشار [[اونوآ لیبرو|کتاب اولِ]] اسپرانتو بخشید.
== پایان تحصیلات ==
در ژانویهٔ سال ۱۸۸۵ لودویک دانشکده را بپایان رساند و به شهر کوچک [[وی‌سه‌یه|وِی‌سِه‌یِه]] (Vejseje)، که فانی (Fani) بزرگ‌ترین خواهرش به‌همراه شوهر داروخانه‌دار و مریض‌اش زندگی می‌کرد، رفت و در همان‌جا بود که جزوهٔ زبان اسپرانتو آمادهٔ چاپ گردید، ولی تا دو سال بعد، لودویک موفق به یافتن ناشری که حاضر شود روی کتاب او سرمایه‌گذاری کند، نشد. حرفهٔ پزشکی در این شهر کوچک، درآمدِ چندانی برای او نداشت، چرا که اکثر ساکنانِ این شهر کوچک را زارعانی تشکیل می‌دادند که از بضاعت مالیِ خوبی برخوردار نبودند. در همین‌جا بود که زامنهوف دریافت که تاب تحمل دیدن مریض‌هایی را که با مرگ دست و پنجه نرم می‌کردند، ندارد، و از این رو تصمیم گرفت به تحصیل در رشتهٔ چشم‌پزشکی بپردازد؛ بنابراین در ماه مِیِ سال ۱۸۸۵ نزد خانواده‌اش در ورشو بازگشت و تا ماه نوامبر به تحصیل در این رشته پرداخت. سپس برای کار در رشتهٔ چشم‌پزشکی به شهر پلوک (Plock) رهسپار شد ولی در آنجا نیز، درآمدی کافی برای او وجود نداشت و بدین سبب در ماه مِی سال ۱۸۸۶ راهیِ وین شد تا تحصیلاتش را در رشتهٔ چشم‌پزشکی به اتمام برساند. در نوامبر همان سال به ورشو بازگشت و یک مطب چشم‌پزشکی در همان خیابانی که خانواده‌اش سکونت داشتند، افتتاح کرد.

در سال ۱۸۸۶ با همسر آینده‌اش، [[کلارا زامنهوف|کلارا زیلبرنیک]] (Klara Zilbernik) آشنا شد. پس از نامزدیِ ایشان، پدر کلارا، الکساندر زیلبرنیک، که مانند پدر زامنهوف دارای ۹ فرزند بود، هزینهٔ چاپ نخستین جزوهٔ معرفیِ زبان اسپرانتو را تحت نامِ [[اونوآ لیبرو|کتابِ اول]] (Unua Libro) که به زبان روسی نگاشته شده بود تقبل کرد، و به این ترتیب زبان اسپرانتو برای اولین بار در سال ۱۸۸۷ منتشر گشت. به‌عبارت دیگر، کلارا، همسر زامنهوف، کل جهیزیه‌اش را با دست و دلبازی تمام برای انتشار [[اونوآ لیبرو|کتابِ اول]] اسپرانتو بخشید.


== شخصیت زامنهوف ==
== شخصیت زامنهوف ==
زامنهوف عقیده داشت که زبان تنها یک وسیله یا ابزار ارتباطی بین انسان‌ها است و نباید با مرام یا مسلکی خاص پیوند یابد (بی‌طرفی سیاسی، مذهبی، نژادی و ملیتیِ اسپرانتو). به‌همین سبب، شخص زامنهوف [[بیانیهٔ ۱۹۰۵]] را نگاشت و آن را در [[اولین همایش جهانی اسپرانتو|نخستین کنگرهٔ جهانیِ اسپرانتو]] (۱۹۰۵) به تصویب رساند که در واقع تا به امروز نیز [[بنیاد دوم اسپرانتو]] – و به‌عنوان اساسی مستحکم برای پیشبرد [[نهضت اسپرانتو]] در دنیا - محسوب می‌گردد.
برای درک صحیح شخصیت زامنهوف، باید دو ویژگیِ کاملاً متضاد را در هویت او تشخیص داد، دو خصوصیتی که در وجود او همیشه با یک‌دیگر در خصومت بوده‌است. از یک سو، ایدئالیسم یا آرمان‌طلبیِ فوق‌العاده و اعتقاد عمیق به نیکو بودن سرشت آدمیان، همواره وی را به سوی انجام کارهای خیر و نیک برای بشریت سوق می‌داد و از سویی دیگر، عقلی محض، و منطقی غیرقابل تزلزل، همیشه رفتارهای او را تحت کنترل خود نگاه می‌داشت؛ به‌ترتیبی که در تمامیِ طول زندگی‌اش، نمی‌توان هیچ‌گونه اقدام یا رفتاری را یافت که به‌درستی سبک و سنگین نشده باشد و از غربالِ تجزیه و تحلیلی خردمندانه رد نشده باشد؛ هم‌چنین است در بارهٔ تک‌تکِ کلماتی که در کل مجموعه آثار بسیار مفصل‌اش به‌کار رفته‌است. تنها، انسانی از پس هماهنگ ساختن چنین ویژگی‌های متضادی برمی‌آید که از تعالیِ روحی و اخلاقیِ عظیمی برخوردار باشد؛ در غیر این صورت، حتماً در زیر فشارهای حاصله از آن، متلاشی می‌گردد.
منش منطقی او، هنگامِ مبارزه در برابر اصلاح‌گران، حتی بیشتر نیز نمایان گشت. زامنهوف همیشه به کامل نبودن اسپرانتو اذعان داشت ولی به‌نظر او، اصلاحاتِ مداوم نیز می‌توانست باعث نابودی کل زبان گردد: طرح‌های اصلاحی به سلیقهٔ تک‌تک افراد بستگی پیدا می‌کرد و چنانچه اصلاحات شروع می‌شد، هیچ‌گاه امکان برآورده ساختن خواست‌های همگان میسر نمی‌گشت و بالاجبار می‌بایست به‌طور پیوسته به انجام اصلاحات، یکی پس از دیگری، تن داد.

به‌عنوان یک آرمانگرا، زامنهوف از دوران جوانی و حتی نوجوانی از نزاع بینِ مردمان متعلق به ملل مختلف، متأثر شده بود و به این نتیجه رسیده بود که یکی از بزرگ‌ترین علل این‌گونه درگیری‌ها، عدم وجود زبانی مشترک در بین انسان‌ها است.

زامنهوف در عینِ ایدئالیست بودن، شخصی واقع‌گرا بود که هیچگاه تسلیم غرایز و هیجانات روحیِ خود نمی‌شد، و در نهایت، تنها از عقل و منطق خویش پیروی می‌کرد. همان‌طور که اشاره شد، وی علی‌رغم شور و اشتیاقِ فوق‌العاده‌ای که برای ارائه راه‌حلی برای از بین بردن مشکل زبان بین انسان‌ها در خود احساس می‌کرد، انتشار اسپرانتو را نُه سالِ تمام به تعویق انداخت تا بتواند در منتهای بردباری و تلاش مداوم، اَشکالِ گوناگونِ اسپرانتو را امتحان کند و به تصحیح هر چه بیشتر آن بپردازد و حتی اساس آن را نیز زیر و رو کند تا موفق گردد به شکل قطعی و مطمئنِ آن دست یابد. بعدها نیز، همین عقل و درایت زامنهوف بود که اسپرانتو را بارها از خطر نابودیِ حتمی توسط افراد متعصب، نجات بخشید. حتی تمجیدهای در حد پرستش اسپرانتودانان نخستین از وی، نتوانست کوچک‌ترین خدشه‌ای به منطق و خردمندانه عمل کردن او وارد کند.
زامنهوف خیلی زود و در اوان انتشار زبان اسپرانتو به این تشخیصِ مهم و کلیدی رسید که زبان و سرنوشت آن نمی‌تواند تنها وابسته به یک نفر – حتی آفرینندهٔ آن – باشد، بلکه وابسته به تمامیِ استفاده‌کنندگان آن است. به‌همین علت، علی‌رغم همهٔ مخالفت‌ها، در اولین فرصت ممکن، سعی بر غیرِ شخصی کردن زبان‌اش کرد: با دست و دل بازیِ تمام و با گذشت فراوان، همه و هرگونه حقی را در مورد زبان‌اش از خود سلب کرد و آن را به کلِ بشریت تقدیم کرد. او قانون‌گذار بودن در مورد زبان، و رهبریِ نحوهٔ پیشبرد آن را رد کرد.
زامنهوف با روحی بزرگ و روحیه‌ای دموکرات، خواستار تشکیلِ کمیتهٔ زبان (که بعدها به آکادمیِ اسپرانتو تبدیل گشت)، شد تا نهادی باشد برای نظارت بر تکاملِ طبیعیِ زبان و تصمیمات آن برای همه لازم‌الاجرا گردد. وی هم‌چنین، با آگاهی داشتن از این امر که حفظ اساس و یگانگیِ اسپرانتو، شرطی لازم برای بقای آن است، اقدام به تهیه و انتشار بنیاد اسپرانتو کرد، اما، در عین حال، جلوی رشد زبان را نیز، سد نکرد و راه را برای تکامل و توسعهٔ آن بازگذارد، از جمله به‌یاریِ رسمیت بخشیدن به نوآوری‌ها در کنار اَشکال موجود در زبان، و بهره‌گیریِ شخصی از آن در مقیاسی نسبتاً بزرگ.

دیگر از دریافت‌های صحیح و سریع زامنهوف این نکتهٔ بسیار با اهمیت بود که زبان تنها یک وسیله یا ابزار ارتباطی بین انسان‌ها است و نباید با مرام یا مسلکی خاص پیوند یابد (بی‌طرفیِ سیاسی، مذهبی، نژادی و ملیتیِ اسپرانتو). به‌همین سبب، شخصِ زامنهوف [[بیانیهٔ ۱۹۰۵]] را نگاشت و آن را در [[اولین همایش جهانی اسپرانتو|نخستین کنگرهٔ جهانیِ اسپرانتو]] (۱۹۰۵) به تصویب رساند که در واقع تا به امروز نیز [[بنیاد دوم اسپرانتو]] – و به‌عنوانِ اساسی مستحکم برای پیشبرد [[نهضت اسپرانتو]] در دنیا - محسوب می‌گردد.
منشِ منطقیِ او، هنگامِ مبارزه در برابرِ اصلاح‌گران، حتی بیشتر نیز نمایان گشت. زامنهوف همیشه به کامل نبودن اسپرانتو اذعان داشت ولی به‌نظر او، اصلاحاتِ مداوم نیز می‌توانست باعثِ نابودیِ کلِ زبان گردد: طرح‌های اصلاحی به سلیقهٔ تک‌تکِ افراد بستگی پیدا می‌کرد و چنانچه اصلاحات شروع می‌شد، هیچ‌گاه امکانِ برآورده ساختنِ خواست‌های همگان میسر نمی‌گشت و بالاجبار می‌بایست به‌طور پیوسته به انجامِ اصلاحات، یکی پس از دیگری، تن داد.

== مرگ زامنهوف ==
متأسفانه بروز جنگ جهانیِ اول در سال ۱۹۱۴ ضربهٔ بزرگی به پیشرفت زبان اسپرانتو در جهان و مبدع آن، دکتر زامنهوف، که اینک ۵۵ سال از سنش می‌گذشت، وارد ساخت. زامنهوف که تمامی جوانی و عمر خود را وقف پیشبرد ایده‌ای ساخته بود که بتواند به ایجاد دوستیِ بین ملل مختلف کمک کند، با برخاستن آتش جنگ، همهٔ امیدهای خود را به یکباره در معرض خطر جدی و نابودی دید. او که یک عمر تنها با گرمای اندیشهٔ پیشبرد زبانی مشترک، بی‌طرف و جهانی برای نزدیک ساختن انسان‌ها به یک‌دیگر، زیسته بود، حال در مقابل سرمای این جنگ خانمان برانداز، خود را شوکه شده و ضربه خورده احساس می‌کرد. با این وصف، با وجود ضعف و بیماری و اشغال کشورش توسط بیگانگان، تا لحظهٔ آخر در فکر جستن راهکارهایی برای از بین بردن دشمنیِ بین آحاد انسانی بود.

برای اطلاع از روزها و ساعاتِ واپسین زندگانیِ باارزشِ این نابغهٔ بزرگ و پرکار، گوش به قلمِ شیوای دکتر [[ادمون پریوا]] می‌سپاریم:

{{نقل قول بزرگ}}
"در روزی بارانی، گرفته و سرد در سال ۱۹۱۷، اسپرانتودانان شهر ورشو تابوت زامنهوف را تا آرامگاه همراهی کردند … در آن‌زمان، مرزهای کشور او به‌روی «جمعِ خانوادگیِ»<ref>اصطلاحی که در سرود اُمید، سرودهٔ زامنهوف به‌کاررفته و کنایه از اتحاد کل جامعهٔ بشری در خانواده‌ای واحد دارد. برای متن کامل سرود اسپرانتو و ترجمهٔ فارسیِ آن و هم‌چنین گلچینی کوچک از گلستان شعر اسپرانتو، پیوست شمارهٔ 11 کتابِ حاضر را مطالعه فرمایید.</ref> بزرگ که همه ساله نمایندگان آن در [[همایش جهانی اسپرانتو|کنگره‌های جهانیِ اسپرانتو]]، او را مورد تحسین و تکریم خود قرار می‌دادند، بسته بود. تنها چند تن لهستانی، [[آنتوان گرابوفسکی|گرابووسکی]]<ref>مهندس آنتونی گرابووسکی زبانشناس بزرگ و نابغه بود که علاوه بر سی زبان طبیعی، هم زبان ولاپوک و هم اسپرانتو را نیز به‌خوبی فراگرفته بود. وی هم با شله‌یر، مؤلف زبان ولاپوک، ملاقات کرده بود و هم اولین مکالمهٔ زبان اسپرانتو در جهان، بین او و زامنهوف اتفاق افتاده بود. وی از شعرا و نویسندگان بزرگ اسپرانتو نیز به‌شمار می‌رود. در ملاقات و مکالمهٔ او با شله‌یر معلوم شده بود که سازندهٔ ولاپوک بر زبان ابداعیِ خود تسلط کامل نداشته‌است:
COURTINAT, L. Historio de Esperanto, 3 volumoj, Bellerive-sur-Allier: 1964-66, 1332 p. , p.36-9.</ref>، بِلمونت و نوبارت (کاپیتان آلمانی) این فرصت را یافتند تا به زامنهوف از طرف مردم تمامیِ کشورهای جهان که به او عشق می‌ورزیدند و به‌خاطر او در سراسر جهان گریستند، وداع گویند. از طرف حکومت، هیچ مقامی حضور نداشت. هیچ‌گونه بزرگ‌داشت رسمی‌ای صورت نپذیرفت. تنها انبوه مردم وجود داشت… همانند مراسم خاکسپاریِ تولستوی، که تنها اهالیِ روستاهای اطراف در آن شرکت داشتند، در مراسم تدفین زامنهوف نیز حضور تودهٔ مردم، برترین و مناسب‌ترین نمادِ ممکن بود. درواقع، فقط یک انسان ۵۷ ساله از دنیا رفته بود، یک چشم‌پزشک فقیر. اما، شاهکار عظیم او برجای مانده بود. هم‌چنین یک منبع الهام‌بخشِ بزرگ نیز از روحی مطهر باقی‌مانده بود. این‌ها چیزهایی نبودند که بتوانند از دنیا بروند. حکومت‌ها از بین خواهند رفت، انسان‌های «بزرگِ» کوچکی که ایده‌های او را نادیده می‌انگاشتند، از میان خواهند رفت؛ ولی، بذرِ اندیشه‌ای که زامنهوف پراکند، برای ابد باقی خواهد ماند و در جای جایِ گیتی رشد و نمو خواهد کرد. تا دورانِ حاضر، ده‌ها هزار انسان از نام زامنهوف با قداست یاد کرده‌اند. کل بشریت نیز روزی او را به‌عنوان راه‌بری به‌سوی آشتی‌ای برادروار بازخواهد شناخت…

زامنهوف به‌وضوح ابعاد مادیِ موانع را می‌دید. به‌همین علت دست به ارائهٔ پیشنهادهایی عملی برای میسر ساختن عشق و دوستی در بین ابناء بشر زد؛ و باز به‌همین دلیل، زبانی را به انسان‌ها تقدیم کرد تا بین ایشان پیوندی مستحکم ایجاد کند، زبانی که ثمرهٔ نبوغی کامل و متعادل است. زامنهوف بر روی هزاران لب، وسیله‌ای نهاد، برای اتحادی برادرانه و موجب گشت تا هزاران زندگی، از شادی، معنا و ارزش برخوردار گردند. قصد او، موعظهٔ تنها نبود، بلکه در پی رساندنِ کمکِ واقعی در عمل نیز بود… او حکم طبیبی بزرگ را برای بشریت داشت. با عشق و مهربانی بر روی جسم بشریت خم گشت، کالبد بشریتی که بیمار و مسموم بود. او علل بیماری را تشخیص داد. احتیاجات آن را دریافت و در صدد پاسخگوئیِ به آن‌ها برآمد. نه تنها با حرف و کلام، بل با واقعیت‌هایی ملموس. نه تنها با توصیه‌هایی شفاهی، که با دارویی کارا نیز هم.

تا لحظات آخر، مغز او از تعادل کامل برخوردار بود و فقط این قلب او بود که با حرارت و تند می‌تپید. ذهنش هم‌چنان با درایتِ کامل و آرام بود. این آرامش را به‌خوبی می‌شد در وجود او احساس کرد. ساده، متفکر، حقیقت‌جو و متنفر از هرگونه لفاظی بود. چه‌کسی، حتی خجول‌ترینِ اسپرانتودانان نتوانسته‌است که با او در طول کنگره، هم‌صحبت شود؟ چه‌کسی پس از هم‌صحبت شدن با او، شیفتهٔ او نگشته‌است و از صمیم قلب برای او احترام قائل نشده‌است؟ حتی کسانی که در اقصا نقاط جهان، تنها از طریق مطالعهٔ آثار زامنهوف با او آشنا شده‌اند، به او بدیدهٔ یک استاد بلند مرتبه می‌نگرند. در روستاهای خُرد و دورافتاده، در شهرهای کوچک و دور از دسترس و در شهرهای بسیار بزرگ جهان، در زیر سقف خانه‌ها، تصویری از چهرهٔ او، بر روی دیوارها جای یافته و مورد عشق و محبت برادرانه و انسانیِ مردم قرار گرفته‌است …

زامنهوف یک وظیفه برای ما به‌جا گذاشته‌است: شناساندن کاملِ پیشنهاد او به کل بشریت. (حال، در اتاق خالیِ او) قلم وی بر روی کاغذی سپید، خودنمایی می‌کند. قلمی که در راه نیل به خوبی و زیبایی نبردها کرده‌است؛ ولی هنوز مأموریت آن به پایان نرسیده‌است. چه‌کسی ادامه‌دهندهٔ این راه زامنهوف خواهد بود؟ چه کسی خواستهٔ او را تحقق خواهد بخشید؟ اکنون دیگر مرگ او را آزاد ساخته‌است. مرگ به اندیشه و ایدهٔ او بال و پری بخشیده‌است. ’و اکنون باید از مکانی به دیگر مکان به پرواز در آید‘… جهانی نو باید بنا گردد. بشر هم‌چنان در آرزوی از میان برداشتن دیوارهاست."{{نقل قول بزرگ}}


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
خط ۱۹۳: خط ۱۳۹:


== پیوند به بیرون ==
== پیوند به بیرون ==
* [http://fa.lernu.net/biblioteko/pri_esperanto/zamenhof/index.php زامنهوف، مخترع زبان اسپرانتو]
* [http://fa.lernu.net/biblioteko/pri_esperanto/zamenhof/index.php زامنهوف، مخترع زبان اسپرانتو] {{Webarchive|url=https://web.archive.org/web/20110131180551/http://fa.lernu.net/biblioteko/pri_esperanto/zamenhof/index.php |date=۳۱ ژانویه ۲۰۱۱}}
* [http://www.espero.blogfa.com/author-reto.aspx لودویک لازارو زامنهوف]
* [http://www.espero.blogfa.com/author-reto.aspx لودویک لازارو زامنهوف]
* [http://www.aparat.com/v/j6MOD بیوگرافی مصور لودویک زامنهوف]
* [http://www.aparat.com/v/j6MOD بیوگرافی مصور لودویک زامنهوف]
خط ۲۰۰: خط ۱۴۶:
* [http://www.aparat.com/v/uGeci مشاهیر جهان در خصوص اسپرانتو چه می‌گویند؟]
* [http://www.aparat.com/v/uGeci مشاهیر جهان در خصوص اسپرانتو چه می‌گویند؟]
* {{یادکرد وب |نویسنده = ویلیام الد|نشانی= http://www.espero.ir/elibroj/PadideyeEsperanto.pdf |عنوان= پدیدهٔ اسپرانتو| ناشر = آرویج|تاریخ = ۱۳۸۴|تاریخ بازبینی=}}
* {{یادکرد وب |نویسنده = ویلیام الد|نشانی= http://www.espero.ir/elibroj/PadideyeEsperanto.pdf |عنوان= پدیدهٔ اسپرانتو| ناشر = آرویج|تاریخ = ۱۳۸۴|تاریخ بازبینی=}}
* {{یادکرد وب |نویسنده = پیر ژانتون|نشانی= http://kamali.mshdiau.ac.ir/livre_esperanto.pdf |عنوان= زبان جهانی اسپرانتو| ناشر = عطایی|تاریخ = ۱۳۷۶|تاریخ بازبینی=}}
* {{یادکرد وب |نویسنده = پیر ژانتون|نشانی=|عنوان= زبان جهانی اسپرانتو| ناشر = عطایی|تاریخ = ۱۳۷۶|تاریخ بازبینی=}}
* [http://data.bnf.fr/12115775/lejzer_ludwik_zamenhof/ اطلاعات در کتابخانهٔ ملی فرانسه BNF]
* [http://data.bnf.fr/12115775/lejzer_ludwik_zamenhof/ اطلاعات در کتابخانهٔ ملی فرانسه BNF]


خط ۲۰۷: خط ۱۵۳:


== منابع ==
== منابع ==
* {{یادکرد وب |نویسنده = پیر ژانتون|نشانی= http://kamali.mshdiau.ac.ir/livre_esperanto.pdf |عنوان= زبان جهانی اسپرانتو| ناشر = عطایی|تاریخ = ۱۳۷۶|تاریخ بازبینی=}}
* {{یادکرد وب |نویسنده = پیر ژانتون|نشانی=|عنوان= زبان جهانی اسپرانتو| ناشر = عطایی|تاریخ = ۱۳۷۶|تاریخ بازبینی=}}
* {{یادکرد-ویکی|پیوند = http://en.wikipedia.org/w/index.php?title=L._L._Zamenhof&oldid=422811241|عنوان = L. L. Zamenhof|زبان = انگلیسی|بازیابی = [[۲۷ آوریل|April 27]] ۲۰۱۱}}
* {{یادکرد-ویکی|پیوند = http://en.wikipedia.org/w/index.php?title=L._L._Zamenhof&oldid=422811241|عنوان = L. L. Zamenhof|زبان = انگلیسی|بازیابی = April 27 ۲۰۱۱}}
* [[:eo:Vikipedio:Ĉefpaĝo|ویکی‌پدیای زبان اسپرانتو با حدود۲۰۶۰۰۰ نوشتار]]
* [[:eo:Vikipedio:Ĉefpaĝo|ویکی‌پدیای زبان اسپرانتو با حدود۲۰۶۰۰۰ نوشتار]]
* کتاب «[[پدیده اسپرانتو]]» نوشتهٔ ویلیام الد، آرویج ۱۳۸۴
* کتاب «[[پدیده اسپرانتو]]» نوشتهٔ ویلیام الد، آرویج ۱۳۸۴
خط ۲۱۴: خط ۱۶۰:
{{ویکی‌گفتاورد}}
{{ویکی‌گفتاورد}}
{{مستند کردن}}
{{مستند کردن}}
{{زبان اسپرانتو}}

{{ترتیب‌پیش‌فرض:زامنهوف، لودویک}}
{{ترتیب‌پیش‌فرض:زامنهوف، لودویک}}

[[رده:ادبیات اسپرانتو]]
[[رده:ادبیات اسپرانتو]]
[[رده:اسپرانتیست‌های اهل لهستان]]
[[رده:اسپرانتیست‌های اهل لهستان]]
[[رده:افراد لهستانی-یهودی‌تبار]]
[[رده:افراد لهستانی-یهودی‌تبار]]
[[رده:اهالی استان گرودنو]]
[[رده:اهالی بیاویستوک]]
[[رده:اهالی بیاویستوک]]
[[رده:تاریخ اسپرنتو]]
[[رده:تاریخ اسپرنتو]]
خط ۲۳۳: خط ۱۷۷:
[[رده:لیتوانیایی-یهودی‌تبارها]]
[[رده:لیتوانیایی-یهودی‌تبارها]]
[[رده:مترجمان سده ۱۹ (میلادی)]]
[[رده:مترجمان سده ۱۹ (میلادی)]]
[[رده:مترجمان ویلیام شکسپیر]]
[[رده:مخترعان اهل امپراتوری روسیه]]
[[رده:مخترعان اهل امپراتوری روسیه]]
[[رده:مخترعان اهل لهستان]]
[[رده:مخترعان اهل لهستان]]
خط ۲۳۸: خط ۱۸۳:
[[رده:یهودیان اهل امپراتوری روسیه]]
[[رده:یهودیان اهل امپراتوری روسیه]]
[[رده:یهودیان اهل لهستان]]
[[رده:یهودیان اهل لهستان]]
[[رده:مترجمان کتاب مقدس]]
[[رده:زبان‌شناسان زبان ییدیش]]
[[رده:مترجمان به اسپرانتو]]
[[رده:دانش‌آموختگان دانشگاه ورشو]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۹ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۰۳

لودویک لازاروس زامنهوف
زادهٔ۱۵ دسامبر ۱۸۵۹
درگذشت[۱۴ آوریل ۱۹۱۷ (۵۸ سال)
ورشو، لهستان
ملیتلهستانی
شهروندی امپراتوری روسیه
شناخته‌شده
برای
ابداع زبان اسپرانتو
خویشاوندانروزالیا زامنهوف، کلارا زامنهوف، لوئی-کریستف زالنسکی-زامنهوف، لیدیا زامنهوف
امضاء

لودویک لازاروس زامِنهوف (به لاتین: Ludovicus Lazarus (Lejzer) Zamenhof؛ به لهستانی: Ludwik Łazarz Zamenhof) (۱۵ دسامبر ۱۸۵۹ - ۱۴ آوریل ۱۹۱۷) پزشک لهستانی و آفرینندهٔ زبان بین‌المللی اسپرانتو در سال ۱۸۸۷ است. این زبان متأثر از زبان آلمانی علیا با گویش ییدیش است.

یونسکو سال ۱۹۸۶ را، به پاس خدمات زامنهوف به بشریت و به خاطر ابداع زبان اسپرانتو، سال «زامنهوف» اعلام کرد.

روز اسپرانتو، که مهم‌ترین روز در تقویم بزرگداشت‌های زبان اسپرنتو است و با نام‌های دیگری مانند روز زامنهوف، روز جهانی کتاب اسپرانتو، روز ادبیات اسپرانتو و روز بین‌المللی فرهنگ اسپرانتو نیز به آن اشاره می‌شود، در واقع هر ساله در روز ۱۵ دسامبر، یعنی روز تولد زامنهوف، در سراسر جهان جشن گرفته می‌شود.

زندگی

[ویرایش]

لودویک لازاروس زامنهوف در ۱۵ دسامبر سال ۱۸۵۹ در شهر بیالیستوک در لهستان زاده شد. وی نخستین فرزند مارک و روزالیا زامنهوف بود که تا سال ۱۸۷۹ صاحب ۸ فرزند دیگر نیز شدند: چهار پسر دیگر و چهار دختر که بزرگ‌ترین آن‌ها، سارا، در سن ده‌سالگی، در سال ۱۸۷۰ از دنیا رفت.

زبان اسپرانتو

[ویرایش]

لودویک لازاروس زامنهوف تنها کسی که زبان ابداعی او، پس از گذشت بیش از یک قرن، همچنان زنده و پویا مانده‌است و در سرتاسر جهان نهادها، گروه‌ها، مجلات، کتاب‌ها، سایت‌های اینترنتی و فرستنده‌های رادیوییِ فراوانی درگیر استفاده و توسعه دادن هرچه بیشتر آن هستند. در حالیکه بسیاری از زبان‌های ملیِ جهان با وجود سابقهٔ چند هزار سالهٔ خود هنوز موفق به ارائهٔ نویسنده‌ای نشده‌اند که نامزد جایزهٔ ادبیِ نوبل گردد، زبان اسپرانتو موفق به کسب شده‌است. در سال ۱۹۹۹، ۲۰۰۰ و ۲۰۰۵ میلادی ویلیام الد، نویسندهٔ اسکاتلندی به پاس تألیف بیش از پنجاه کتاب به زبان عالَم‌گیری که زامنهوف خالق آن بود، نامزدِ دریافت جایزهٔ ادبی نوبل شد. از زمان انتشار زبان اسپرانتو، یعنی سال ۱۸۸۷ تا رخدادِ این واقعه، تنها ۱۱۲ سال گذشته بود.

علل موفقیت زامنهوف و زبانش، تنها طراحی دقیق و متفکرانه اسپرانتو نبوده‌است، بلکه دوراندیشی‌ها و از خود گذشتگی‌های زامنهوف نیز در این‌باره، نقشی کلیدی بر عهده داشته‌است.

پیدایش انگیزه از دوران کودکی و نوجوانی

[ویرایش]

زامنهوف هنوز سیزده سال بیش نداشت که در میدان بزرگ شهرش، شاهد مشکلات ناشی از اختلاف زبان‌ها و عوارض ناخواستهٔ آن شده بود. ساکنانِ این شهر چهار زبان مختلف داشتند: لهستانی، آلمانی، عبری و روسی. وی از همان زمان به فکر زبانی مشترک برای کل بشریت افتاد. از آن‌جا که در آن دوران، لهستان تحت سلطهٔ روسیهٔ تزاری قرار داشت، روس‌ها از آموزش زبان لهستانی در مدارس جلوگیری می‌کردند. در سنین کودکی زامنهوف بود که انقلاب لهستان (۱۸۶۵–۱۸۶۳) به‌دستِ قوای روسیه سرکوب شده‌بود.[نیازمند منبع]

نمایشنامه‌ای که زامنهوف در سن ده‌سالگی نوشته‌است به‌خوبی نشانگر تأثیر عمیقی است که او از محیط خود، شهر چهازبانهٔ بیالیستوک و داستانی که در تورات آمده، پذیرفته‌است. بنابر داستان برج بابل، بر روی تمامیِ زمین، یک زبان و یک طریقهٔ صحبت کردن وجود داشت و زمانی که گروهی خواستند برجی مرتفع بنا نهند که بلندای آن به آسمان برسد برای جلوگیری از این کار، در زبان ایشان اختلالی ایجاد گردید و چون دیگر قادر به ارتباط برقرار ساختن با یک‌دیگر نبودند، ساختن برج بابل نیز متوقف گشت. در حال حاضر نیز اصطلاح «برج بابل» برای جایی به‌کار می‌رود که به‌خاطر اختلاف زبان‌ها، ایجاد ارتباط با اشکال روبرو است. لودویک در نمایشنامهٔ تراژیک خود که بر اساس داستان برج بابل و در پنج پرده نگاشته‌است، محل وقوع داستانش را شهر بیالیستوک انتخاب می‌کند.

برادر زامنهوف، لئون دربارهٔ او در کتاب خود، به نام «فرازهایی از زندگی‌نامهٔ ل. زامنهوف» می‌نویسد:


درطول سال‌های دبیرستان به مسائل اجتماعی علاقه‌مند گردید. از اوان جوانی در رؤیای حل این‌گونه مشکلات بود ولی مسئله‌ای که بیش از هر مشکل دیگری توجه او را به خود جلب می‌کرد، یافتن راه‌حلی برای مشکل روابط متقابل بین ملیت‌های مختلف بود. همین مسئله بود که او را به سوی آفرینش زبانی بی‌طرف و بین‌المللی ترغیب کرد.[۱]

زامنهوف سیزده‌ساله بود که خانواده‌اش به شهر ورشو نقل مکان کردند. در ورشو بود که وی تفکر دربارهٔ اینکه کدام زبان می‌تواند به‌عنوان زبان مشترک تمامیِ انسان‌ها مورد استفاده قرار بگیرد، را شروع کرد. وی ابتدا به زبان‌های یونانی و لاتین علاقه‌مند شد، اما در عمل، دریافت که فراگیریِ این زبان‌ها بسیار مشکل است. از طرف دیگر این موضوع نیز برای وی مشهود بود که هیچ ملتی حاضر به پذیرفتن زبان ملتی دیگر، به عنوان زبان مشترک جهانی، نخواهد شد؛ بنابراین به فکر ایجاد یک زبان فراساخته افتاد.

شروع آفرینش زبان بین‌المللی

[ویرایش]
فیلمی کوتاه از سخنرانی زامنهوف در کنگرهٔ جهانی اسپرانتو در بارسلون، ۱۹۰۹

در شانزده‌سالگی، هنگامی که زامنهوف شروع به فراگیری زبان انگلیسی کرد، متوجه شد که دستور زبان انگلیسی از بسیاری جهات نسبت به زبان‌های روسی، فرانسوی، آلمانی یا لهستانی، تا حدود قابل توجهی آسان‌تر است؛ بنابراین او به این نتیجه رسید که ساختن زبانی که دارای دستور زبانی حتی به‌مراتب آسان‌تر از زبان انگلیسی باشد، نیز می‌تواند ممکن شود. او هم‌چنین به این موضوع پی برد که واژگان چنین زبانی را می‌توان از کلمات مشترک در بین زبان‌های گوناگون اتخاذ کرد. زامنهوف شروع به ساختن زبان ابداعی‌اش کرد و دریافت که با بهره‌گیری از وندها (پیشوندها و پسوندها) می‌توان تعداد واژه‌هایی را که باید به حافظه سپرده شود، به‌اندازهٔ قابل توجهی کاهش داد.

در نوزده‌سالگی، شکل اولیهٔ زبان لودویک آماده شده بود. او نام آن را Lingwe Uniwersala (به‌معنی «زبان جهانی») گذاشته بود. او تولد این زبان جدید را در خانهٔ پدری همراه با دوستان دبیرستانی‌اش جشن گرفت. در این جشن، این شعر نیز که به زبان جدید سروده شده بود و به‌وضوح انگیزهٔ زامنهوف را برای خلق زبان بین‌المللی نشان می‌دهد، خوانده شد:

Malamikete de las nacjes
Kado, kado, jam temp’ esta!
La tot’ homoze in familje
Konunigare so deba.

خصومت بین ملت‌ها
هنگام آن است که فروریزد، فروریزد!
کلّ بشریت به سوی خانواده‌ای یگانه
باید خود را وحدت بخشد.

تحصیلات در مسکو

[ویرایش]

یک سال پس از این واقعه، زامنهوف برای تحصیل در رشتهٔ پزشکی، راهی مسکو شد. پدرش که فکر می‌کرد پرداختن به زبان بین‌المللی، وقتی برای تحصیل جدی زامنهوف باقی نخواهد گذاشت، از او قول گرفت که کار بر روی زبان‌اش را به‌طور موقت تا پس از اتمام دانشگاه قطع کند. دست‌نویس‌های «زبان جهانی» نیز تا بازگشت لودویک از مسکو، تحویل پدر شد. لودویک مجبور شد دو سال بعد، یعنی قبل از اتمام دانشکده و پیش از موعد به خانه بازگردد. بازگشت او از طرفی به‌دلیل ناتوانی مالی پدرش بود که حال باید خرج تحصیل چندین برادر و خواهر دیگر لودویک را هم تقبل می‌کرد و از طرف دیگر، در مسکو هم لودویک موفق به کسب درآمدی که پاسخ‌گوی نیازهایش باشد، نشده بود.

بازگشت به لهستان

[ویرایش]

پس از بازگشت به خانه، زامنهوف دریافت که پدرش در غیاب او تمامیِ دست‌نوشته‌های او در مورد «زبان جهانی» به آتش کشیده و از بین برده‌است؛ اما پایداری و حافظهٔ لودویک و کسب اجازه از پدر در مورد کار مجدد بر روی زبانش، باعث شد که وی به‌زودی دوباره مشغول پروژهٔ زبان بین‌المللی‌اش گردد. این‌بار قرار شد که تا قبل از اتمام تحصیلات، در مورد زبان جدید با کسی صحبت نکند و آن را منتشر نیز نسازد. حال، نام زبان او به Lingvo Universala تغییر شکل داده بود، چرا که وی حرف W را از زبانش حذف کرده بود و تغییرات مهمی را نیز در آن ایجاد کرده بود. به‌این ترتیب وی در سال‌هایی که مشغول به ادامهٔ تحصیل در رشتهٔ پزشکی در ورشو بود، بر روی زبان بین‌المللی‌اش نیز کار می‌کرد، به‌طوری‌که این زبان قبل از اتمام دانشکده، شکل تقریبی زبان اسپرانتوی کنونی را به‌خود گرفته بود.

کار بی‌وقفه برای بهبود زبان

[ویرایش]

از این تاریخ به بعد، زامنهوف به‌مدت شش سال، هرروز برای بهبود بخشیدن و آزمایش زبانش در عمل، کار کرد؛ از جمله، دست به ترجمهٔ آثار نویسندگان معروف کشورهای گوناگون زد و آثاری را نیز مستقیماً و به‌صورت اصیل به زبان جدید نگاشت. او مطالب نوشته شده را با صدای بلند برای خود می‌خواند تا ببیند که در عمل چگونه به‌نظر می‌آید. بسیاری از اَشکالی که در تئوری به‌نظرش خوب آمده‌بود، در عمل ثابت شد که نامناسب است. در کاربرد عملی، بعضی از واژه‌ها، ثقیل و برخی بدآهنگ از آب درمی‌آمد. لودویک که با موسیقی و شعر آشنایی داشت و پیانو نیز می‌نواخت، گوش حساسی برای تشخیص این‌گونه ویژگی‌های موسیقایی و آواشناسیِ زبان‌اش داشت:

مجبور بودم بسیاری از واژگان را کوتاه کنم، جایگزین کنم، بهبود بخشم یا حتی از اساس تغییر دهم… برخی از اَشکالی که به‌نظرم باعث غنای زبان می‌گشت، در عمل معلوم شد که مواردی غیرضروری و اضافی است، به‌عنوان مثال، به‌همین ترتیب، چند پسوند را از زبان حذف کردم.[۲]

خود زامنهوف در مورد این مدت شش‌ساله چنین می‌نویسد:

هرچند در سال ۱۸۷۸ به‌نظرم رسیده بود که دیگر زبان‌ام کاملاً آماده است، شش سال دیگر برای تکمیل و بهبود این زبان کار کردم.[۳]

پایان تحصیلات

[ویرایش]

در ژانویهٔ سال ۱۸۸۵ لودویک دانشکده را به پایان رساند و به شهر کوچک وِی‌سِه‌یِه (Vejseje)، که فانی (Fani) بزرگ‌ترین خواهرش به‌همراه شوهر داروخانه‌دار و مریضش زندگی می‌کرد، رفت و در همان‌جا بود که جزوهٔ زبان اسپرانتو آمادهٔ چاپ گردید، ولی تا دو سال بعد، لودویک موفق به یافتن ناشری که حاضر شود روی کتاب او سرمایه‌گذاری کند، نشد. حرفهٔ پزشکی در این شهر کوچک، درآمد چندانی برایش نداشت، چرا که بیش‌ترِ ساکنان این شهر کوچک کشاورزانی بودند که توانِ مالی خوبی نداشتند. در همین‌جا بود که زامنهوف دریافت که تابِ دیدن بیمارانی را که با مرگ دست و پنجه نرم می‌کردند، ندارد و از این رو تصمیم گرفت در رشتهٔ چشم‌پزشکی تحصیل کند؛ بنابراین در ماه مه سال ۱۸۸۵ نزد خانواده‌اش در ورشو بازگشت و تا ماه نوامبر در این رشته تحصیل کرد. سپس برای کار در رشتهٔ چشم‌پزشکی به شهر پلوک رهسپار شد ولی در آنجا نیز درآمدی کافی برای او وجود نداشت و بدین سبب در ماه مه سال ۱۸۸۶ راهیِ وین شد تا تحصیلاتش را در رشتهٔ چشم‌پزشکی تمام کند. در نوامبر همان سال به ورشو بازگشت و یک درمانگاهِ چشم‌پزشکی در همان خیابانی که خانواده‌اش ساکن بودند، افتتاح کرد.

در سال ۱۸۸۶ با کلارا زیلبرنیک آشنا شد. پس از نامزدی ایشان، پدر کلارا، الکساندر زیلبرنیک، که مانند پدر زامنهوف دارای ۹ فرزند بود، هزینهٔ چاپ نخستین جزوهٔ معرفی زبان اسپرانتو را با نام کتاب اول (Unua Libro) که به زبان روسی نگاشته شده بود تقبل کرد و به این ترتیب زبان اسپرانتو برای اولین بار در سال ۱۸۸۷ منتشر گشت. به‌عبارت دیگر، کلارا، همسر زامنهوف، کل جهیزیه‌اش را با دست و دلبازیِ تمام برای انتشار کتاب اولِ اسپرانتو بخشید.

شخصیت زامنهوف

[ویرایش]

زامنهوف عقیده داشت که زبان تنها یک وسیله یا ابزار ارتباطی بین انسان‌ها است و نباید با مرام یا مسلکی خاص پیوند یابد (بی‌طرفی سیاسی، مذهبی، نژادی و ملیتیِ اسپرانتو). به‌همین سبب، شخص زامنهوف بیانیهٔ ۱۹۰۵ را نگاشت و آن را در نخستین کنگرهٔ جهانیِ اسپرانتو (۱۹۰۵) به تصویب رساند که در واقع تا به امروز نیز بنیاد دوم اسپرانتو – و به‌عنوان اساسی مستحکم برای پیشبرد نهضت اسپرانتو در دنیا - محسوب می‌گردد. منش منطقی او، هنگامِ مبارزه در برابر اصلاح‌گران، حتی بیشتر نیز نمایان گشت. زامنهوف همیشه به کامل نبودن اسپرانتو اذعان داشت ولی به‌نظر او، اصلاحاتِ مداوم نیز می‌توانست باعث نابودی کل زبان گردد: طرح‌های اصلاحی به سلیقهٔ تک‌تک افراد بستگی پیدا می‌کرد و چنانچه اصلاحات شروع می‌شد، هیچ‌گاه امکان برآورده ساختن خواست‌های همگان میسر نمی‌گشت و بالاجبار می‌بایست به‌طور پیوسته به انجام اصلاحات، یکی پس از دیگری، تن داد.

جستارهای وابسته

[ویرایش]

پیوند به بیرون

[ویرایش]

پانویس

[ویرایش]
  1. Zamenhof, Leon. El Biografio de L. Zamenhof, citita en: DREZEN, Ernest. Zamenhof, Francio: SAT, 1926; Osaka: Pirato, 1970 (fotorepreso), 49p. , p.5-6.
  2. نقل از نامه‌ای از زامنهوف به نیکولای آ. بورُوکو (Nikolaj A. Borovko) که در کتاب زندگیِ زامنهوف نگاشتهٔ ادمون پریوا نیز آورده شده‌است. این نامهٔ تاریخی را زامنهوف در سال 1895 به زبان روسی نگاشته‌است. ترجمهٔ اسپرانتوی این نامه، توسط ولادیمیر گارنِت (Vladimir Garnet)، در اینترنت نیز قابل دسترس است.
  3. نقل از نامه‌ای از زامنهوف به بورُوکو (Borovko) که در کتاب زامنهوف نگاشتهٔ درِزِن، ص. 30 نیز آمده‌است. به یادداشت پیشین نگاه کنید.

منابع

[ویرایش]